ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در جـایی از تـاریـخ جـا گـذاشـته ام
حافـظـه ام را !!
شاید بـرسد به عصـر یخبنـدان
یـا شـاید در کـافه ای
حـوالی یـک شهـر ...
چـه فـرق میکند
وقتی لحـظه ای خـطـور نمیکنم به ذهنش
.
.
.
تــاریــخ
دهـن کـجی بـزرگی بـود به من
ساعت روی فرامـوشی کوک شده بـود
و او بی آنکه آب ازآب تکان بخورد
آینده را در گذشته مبهوت حل کرد
و من تنها بازمانده این حسرتم
در عقب گردی ناگهانـی
بـی آغـوش
بـی بـوسـه
شاید بـرسد به نیمکتی سرد
یـا شـاید در کـافه ای گرم
حـوالی یـک کوچه تاریک
زیر یک درخت سبز
.
.
.
.
.
دست مریزاد. این همه عشق و حسرت در تصویری به این کوتاهی. دست مریزاد آقا
سلام شاعر حکایت غریب تنهایی بود
خوب بود
راستش احساس میکنم در گذر زمان صمیمیت زبانتون بیش از قبل شده
شبی از این شبها در فراموشی فرو میروم
و گم خواهم شد با کوله بار خاطراتم
آنچه بر جای می ماند
بادی ست بر راهی،چشم انتظار نسیم که با او برود
و فراموشی با من همخانه شود...
____________________________
یاد روزهای خوبِ گذشته و دوستان خوبِ کلوب بخیر علی
دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی...
چه فصل غم انگیزی…
دنبال یک اتاق خالی
که موزیک گوش کنیم
و چایی بخوریم
و حسرت
همین...