ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سَمتــ رفتنتــ فرقی نمیکنــد !
با رفتنتـــ
چیزی جابجا میشــود
هــدف منـم
دردهـــــــــــــا
از هـر جـهت باشـند، کـمانه میکننـد...
در من فـرو میـرونـد و بغلــم میگیرند!!
دردها چیـز خوبیستـــــ !
تنها دردها مرا میشناسند و از من عبور نمیکنند...
حالا تو مانده ای و انحرافی که پیش رو داریــــــــــــ...
واز من تنها جسدی مانده در قابی فراموش شدهـــ
و نگاهی خشکیده سمت انحراف تو...
.
.
.
هیچ چیز مساعد نیستــــــــــــ
بیا و دردها را بپیچانـ
هیــچ رنجشی در این شـعر اتـفـاق نمی افتــــد
کافیـست سَـرت را برگردانی....
آسمان هر رنگی میتواند باشد !!
وقتی خیابانها حناق میگیرند و مقصد قهر میکند
.
.
.
تلفنم را بر میدارم
شماره ات را تند میگیرم
چیزی عوض نمی شود
برای حرف هایی که به مرز لال شدن رسیده اند ..
.
.
.
.
حالا تصمیمم را عوض میکنم..
تو همان خانه پدریت (بتمرگ) بمان
و من بر میگردم به (چند قرن پیش) کودکیم
هنوز تو را ندیده بودم و به مرگ فکر نمیکردم..
.
.
.
.
پشت پلکهایم هنوز گُمَت نکرده بودم ...
تمرکزم به هم میخورد..
و خاطرات چسبیده در گلو را بالا می آورم..